ناصر فکوهی

مفهوم «زشتی» دارای جوهری زیستی (بیولوژیک) است و به نظر می رسد در تمام زبان ها، واژه ای برای آن وجود داشته باشد که  اغلب حرکت و ادایی را نیز همراهی می کند؛ و این گویای از راه رسیدن یک «شر» است. در حقیقت، موجودیت انسان،  یک اندام زیستی (ارگانیسم) است که خود را از سایر موجودات از خلال نگاهی آینه وار به خود از دیگر موجودات زنده، تشخیص می دهد و از این رو، به شدت از هرگونه هویتی که نسبت به شکل ها  و یا فرایندهای «متعارف» ِ هم نوع خویش، فاصله داشته باشند، واکنش نشان می دهد. این نگاه همچنین در رابطه با همه موجودات زیستی دیگر و حتی  نسبت به صورتبندی های  معدنی (یک صخره «زشت») نیز با همین واکنش همراه است. در این چارچوب است که می توان فهمید چرا واژه اسکروس  ِ  هومر  به دست هیپوکریت  می افتد، تا مشخص باشد «از شکل افتادگی» فیزیولوژیک چه معنایی دارد؛ در زبان روسی  بزوبرازییه ( با معنی تحت الفظی «بدون تصویر»). در زبان فرانسه واژه laid، از واژه باستانی ژرمانیک، leid می آید که معنای نوعی ددگی را می دهد همچون واژه انگلیسی loath. و خنده در این میان، داغی است بر پیشانی امر زشت به مثابه امر مضحک تا نوعی دفاع فردی را به دفاعی  اجتماعی تبدیل کند.  رابطه میان زشتی ِ فیزیکی یا این سازوکار حیاتی را، غرب به ابعادی متافیزیکی، اخلاقی، ی، زیباشناختی رسانده است و برای این کار نوعی از جهان بینی  را به کار برده   که حرکت از منفی به مثبت را  به سود بینش ِ تمامیت خواه و محور بینانه خود  به کار می گیرد.  بدین ترتیب  امر زشت در زوج زیبا / زشت  در همان کارکردی قرار داده می شود  که  زوج های  درست /  نادرست و  خوب / بد؛ و در بسیاری موارد نیز  با آنها یکی گرفته می شود.  در نتیجه همان گونه  که فلسفه و علم به جنگ  امر نادرست می روند، و  اخلاق  به نبرد با  امر بد بر می خیزد، هنر نیز به کار گرفته می شود که با ابزاری نظری به جنگ امر زشت برود. و این امر نه فقط  در آثار  کم اهمیت (روزمره) که در آنها، امر زیبا، تنها  رسالت تنظیم و همیاری  زنده برای  استفاده کنندگان است، بلکه همچنین  در آثار پر اهمیتی که در آنها، هنر ِ امر زیبا، دعوی رسیدن به اوج را دارد.    

البته در این فرایند، مخالفانی هم وجود داشته اند: در نزد بسیاری از کنشگران دوره رنسانس مثلا در نزد ساد، قدرت و اصالت ِ گاه هیولایی  طبیعت،  امری جوهری تر  از  توازن در آن را نشان می دهد؛  و حتی زیباشناسی  کانت نیز  تا حدی  در دغدغه  امر فرازش یافته بود.  از این رو  نیاز  بود تا به رمانتیسم برسیم و به خصوص به  «مقدمه کرامول» [هوگو] تا «امر از شکل افتاده ، زشت و مضحک»  بتواند به مثابه  عاملی مثبت  در خلاقیت [هنری] به حساب آورده شود و نه فقط به مثابه  داده ای با توان دافعه در برابر تجلی الهی همچون زمانی که خداوند گناه را در سخن بوسوئه تجلی می بخشد) . از این زمان است که نظریه  هنر،  رفته رفته  و برغم  مقاومت های ایدئولوژیک  که به ریشه های همان غرب  می رسیدند ، توانست  وارد آثار  مهم  هنری، چه در عرصه  کلاسیک و چه در عرصه های مدرن و  بیگانه گرا(اگزوتیک) شود؛ عناصری که همواره به تنش هایی دامن زدند: گاه با موضوع هایی که انتخاب می کردند و گاه و به ناچار در ساختارهای ِ دریافت حسی ای که به کار می بردند. و سرانجام نباید فراموش کرد که فاصله گرفتن از اندام گرایی  در هنر، سرانجام زمانی در قرن بیستم به وقوع پیوست که دیگر خلاقیت  از خلال  شکل ها – یعنی در مسیری که از دوره یونان باستان  اصل بود –انجام نمی گرفت  تا به ایجاد  قابلیت های  عناصر کاربردی  بیانجامد، بلکه با تبعیت از مسیری که صنعتی کردن ترسیم کرده بود؛ امر زشت  پی گرفته شد،  زیرا  اندام وارگی آن  وما از  شکل ما تبعیت نمی کرد و حتی شاید به  دلیل شبکه ای بودنش، دیگر اصولا امری ارگانیک نبود.     

و همانگونه که انتظار می رفت، این  کژراه های بی شمار که امر زشت در هنر پی گرفت، امروز به یک هماهنگی  از نگاه ها و انتخاب های تازه، هستی شناختی، ی و اخلاقی منجر شده اند، به گونه ای که کژراه ها ممکن است به نظر به همان اندازه خلاق و بارور بیایند  که تمامیت های بی نقص ( امری که برای ما غربی ها تازه است، اما پیشینه ای طولانی در  فرهنگ های  غیر اروپایی دارد)  

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باشگاه هواداران انیمیشن Charlie Amy معرفی کالا طولا دانلود پایان نامه مقاله - پروژه Karen ثبت شرکت Kim معرفی بهترین برندهای لوازم آرایشی و بهداشتی نکافان | جدید 98