مقاله 1، دوره 24، شماره 3، پاییز 1398، صفحه 5-16 اصل مقاله (18.56 MB) | |
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | |
شناسه دیجیتال (DOI): 10.22059/jfava.2018.261631.665984 | |
نویسندگان | |
فریده آفرین 1؛ معصومه شکوری ثانی2 | |
1دانشگاه | |
2دانشگاه سمنان | |
چکیده | |
بیعلاقگی یکی از ویژگیهای اساسی تجربه زیباشناختی قرن هجدهم بریتانیا و آلمان است. در این پژوهش با روش تحلیلی-تطبیقی، چیستی مولفهها و وجوه بیعلاقگی در شاخه آلمانی آن مورد بررسی قرار میگیرد. هدف از شناخت وجوه بیعلاقگی، ایجاد تمایز میان تجربهی زیباشناختی و سایر تجارب شناختی، اخلاقی و نیز ذوقی است. قائلشدن به چنین تفکیکی، از جستجو در آرای کانت حاصل شده است. اما آیا دیدگاهی به این سرسختانه که در مرحله اول به خودمختاری و جدایی تجربه و امر زیباشناختی از سایر تجارب میانجامد، در تفکر شوپنهاور و نیچه هم قابل پیگیری است؟ این پژوهش با تأمل در زیباشناسی سه متفکر یعنی کانت؛ شوپنهاور و نیچه، بیعلاقگی را در سه دسته نظری، عملی و حسی قابل تقسیم میبیند و بر این نکته تأکید میکند که کانت در هر سه شاخه با رادیکالترین نحوه نگاه، زمینه اساسی اندیشه شوپنهاور و نیچه را فراهم آورده است. نتیجه اینکه شوپنهاور با تغییراتی در این رویکرد، همچنان نوکانتی باقی میماند، اما مسیر حرکت نیچه به منزله یک متفکر پساکانتی در بخش بیعلاقگی حسی (به ویژه در تبارشناسی اخلاق)، به جهت رویکرد و تأکیدات متفاوت، از تفکر کانت فاصله میگیرد. از اینرو، این پژوهش رویکرد کانت را سرسخت، دید شوپنهاور را منعطف و نگاه نیچه را در بحث بیعلاقگی، ضعیف ارزیابی میکند. | |
کلیدواژهها | |
زیبایی؛ امر زیبا؛ بی علاقگی؛ تجربهی زیباشناختی؛ زیباشناسی آلمانی |
درباره این سایت