هشدار

درجایی که برای گردش‌های روزمره مشهور بود، نه‌چندان دور از [شهر] چینگ‌دائو[1]، قسمتی صخره‌ای وجود داشت که به‌عنوان مکانی رمانتیک شناخته‌شده بود و دیوارهای سنگیِ پرشیبش تا اعماق زمین فرومی‌رفت. این دیوارهای سنگی میعادگاه بسیاری از مردان عاشق‌پیشه در طول دوره سرخوشی بود و پس‌ازاینکه هرکدامشان دست در دست دختر [محبوبشان] منظره را ستایش می‌کردند، برای خوردن لقمه‌ای غذا توقف می‌کردند و همراه محبوبشان راهی رستورانی در آن نزدیکی می‌شدند. این رستوران بسیار خوب بود و به آقای مینگ[2] تعلق داشت.

روزی عاشقی که رهاشده بود به این فکر افتاد که زندگی‌اش را دقیقاً در همان‌جایی پایان دهد که بیش از همه از آن لذت برده بود، و بنابراین، نزدیک رستوران، خود را از [بالای] صخره به درون درّه پرت کرد. این عاشقِ مبتکر، مقلّدانی یافت و خیلی طول نکشید که این قسمتِ صخره‌ای به همان اندازه که [به مکانی رمانتیک] مشهور بود، به جایگاه جمجمه‌ها مشهور شد.

با این شهرتِ تازه، به‌هرحال دم‌ودستگاه آقای مینگ آسیب دید؛ هیچ جوانمردی جرئت نداشت بانویش را به‌جایی ببرد که هرلحظه باید آماده دیدن آمبولانسی باشد که از راه می‌رسد. کسب‌وکار آقای کینگ بدتر و بدتر شد و چیزی برای او باقی نمانده بود مگر اندیشیدن به نقشه‌ای. روزی او خود را در اتاقش حبس کرد. وقتی دوباره پدیدار شد، به‌سرعت به ایستگاه برقی در نزدیکی آنجا رفت. پس از چند روز سیمی ظاهر شد که در سرتاسر لبه بیرونی قسمت رمانتیک صخره کشیده شده بود. تخته‌ای که از آن آویزان بود این کلمات را بر خود داشت: «خطر! ولتاژ بالا! خطر مرگ!» از آن به بعد، کسانی که در فکر خودکشی بودند از این ناحیه دوری می‌کردند و کسب‌وکار آقای مینگ همچون گذشته رونق گرفت.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تُ ... فروشگاه دانلودی دنیای روان راهنما دیجیتال وب آموزش تعمیرات موبایل در تبریز She is talking K E N Z O تمام :))